موضوع کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز
پیش از معرفی عنوان کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز، می بایست نگاهی اجمالی به «کتابخانه شرلوک هولمز» انداخت.
پس از نگارش رمان های آرتور کانن دایل نویسندۀ محبوب شخصیت اصلی، تا به امروز رمان های دیگری با قهرمانی شرلوک هولمز ساخته و پرداخته شد. این رمان های شرلوک و ماجراهای جدیدش را در بازه های زمانی گوناگون از عمر او در حوادث و فجایع مختلفی نظیر قتل جان اف کندی و یا غرق شدن کشتی تایتانیک روایت می کند.
داستان های کوتاه و بلند دیگری حول محور شرلوک هولمز ساخته و پرداخته شد که پرسوناژ اصلی آنها شرلوک نبود. در واقع شخصیت های ثانوی کانن دایل چه واقعی و چه تخیلی رمان های جدید را رهبری می کنند که زیر مجموعه «کتابخانه ی شرلوک هولمز» معروف هستند.
در این عنوان با ادعای این که نویسنده چند برگ از نسخه اصلی داستان را به دست آورده نگارش خود را شروع می کند. او مدعی است که این دست نوشته که قطع به یقین دست خط خود دکتر واتسون است از طرف کالینز، یکی از تبهکاران آمریکا دست او رسیده است. به گفتۀ کالینز این دست نویس ها که در میان دیوار های کاخ بمباران شده ای در نزدیکی بندر تولوز پیدا شده باعث و بانی کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز می باشد.
در این عنوان دکتر واتسون شرح می دهد که وکیلی به نام آترسون به شرلوک هولمز مراجعه می کند و از وصیت عجیب موکلش خبر می دهد. در این وصیت نامۀ دکتر هنری جکیل خواسته است که درصورت مرگ، مفقودی و یا هرگونه غیبت توجیه ناپذیر بیس از سه ماه دکتر جکیل، تمام دارایی های او (حدود دویست و پنجاه هزار پوند) به مردی به نام ادوارد هاید می رسد. از آن جا که این وکیل و موکل دوستی دیرینه ای دارند، جناب وکیل آقای آترسون به این وصیت نامۀ غیر عاقلانه شک می کند.
پس از تحقیقات اولیۀ هولمز از ادوارد هاید این موروث بلاواسطه، مشخص می شود که هاید فردی غیر اجتماعی، پر دردسر، بی کار و البته با درآمد بالا است که …
در ادامه با هم بخش هایی از کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز را مرور خواهیم کرد.
برش هایی از کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز
شرلوک هلمز پروندۀ جدیدی می پذیرد
وقتی انسان بزرگی می میرد، ما دربارۀ سرشتش خطابه ها می کنیم و دستاوردهای درخشان او را در طول زندگی اش فهرست می کنیم. پا از سرش ثانوی چشم پوشی می کنیم و چشم پوشی واژه ای مناسب است، چرا که همه می دانیم وجود دارد اما ترجیح می دهیم درباره اش سخن نگوییم، همان وجه فرومایه تر و پست تر که بسته به این که چه قدر سرکوب شده باشد، می تواند صاحبش را به بی راهه بکشاند. زیرا انسان فقط یک وجه ندارد، بلکه ذو وجهین است و این دو همواره در نزاع با یک دیگرند تا بر تخت فرمانروایی بنشینند. برندۀ این دو سمت و سوی زندگی هر فرد را مشخص می کند. «صفحات 43 و 44 – کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز»
پاتوق های هاید
«ما را شناخت. اشتباه از من بود. اگر دست کمش نمی گرفتم، احتیاط می کردم و گوش هایمان را می پوشاندم.»
«گوش های مان؟!»
«بله، گوش هایمان، واتسون. از میان تمام مشخصات ظاهری، فقط شکل گوش ها منحصر به فرد است. گوش هیچ کس شبیه به گوش دیگری نیست. تا وقتی گوش ها در معرض دید باشند، مشاهده گر کار آزموده از پس تمام تعییر چهره ها بر می آید. گمان می کردم من در این بخش از دنیا تنها کسی هستم که می تواند چنین چیزهایی را به خاطر بسپارد، اما الآن متوجه شدم که اشتباه می کردم. همین است، دلیلش باید همین باشد. توجیه دیگری ندارد.» «صفحه 78 – کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز»
مواجهه در سوهو
پیرزن چراغ را به هولمز داد و خودش از پله ها پایین رفت.
«به محض اینکه پیرزن از صدارس خارج شد، از هولمز پرسیدم: تظاهر به مأمور پلیس بودن غیر قانونی نیست؟»
«من نگفتم مامور پلیسم. اگر برداشت او این طور بوده، من چرا باید انکار کنم؟» «صفحه 51 – کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز»
بخشی از کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز
مک تاویش پلیس، پلاک 333
از قرار معلوم آمدن درشکه به این محله، آن هم در این ساعت از روز عجیب بود، چون می دیدم که این جا و آن جا کرکرۀ پنجره ها در دو طرف خیابان کنار زده می شد. وقتی به سمت در ساختمان شمارۀ 333 می رفتیم، لبۀ کلاهم را تا روی چشمانم پایین آوردم و یقۀ پالتویم را بالا بردم. هولمز آرام پیش خودش خندید.
گفت : «واتسون! نیازی نیست نگران شناخته شدن باشی، آن هم وقتی این قدر از خانۀ مان دوریم. حتی اگر کسی تو را بشناسد هم، خودش توجیهی برای حضور در این محل ندارد. در ضمن، با این کارهای مرموزانه توجه بیش تری به خودت جلب می کنی.» «صفحه 178 – کتاب دکتر جکیل و آقای هولمز»
نقد و بررسی ها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.